بالاخره اثاث کشی
سلام دوست جونا . بالاخره جمعه اون هفته یعنی 25 آذر اثاث کشی کردیم و رفتیم خونه مامانم اینا ...
عصر پنجشنبه با خاله هام و مامان جونم رفتیم واحدمون را دوباره تمیزکاری کردیم و برای فردا آماده شد . راستی مامان جونم زحمت کشیده بود آش درست کرده بود و با احمدرضا و مامانم آوردند اونجا ، جای شما خالی خیلی چسبید . فردا صبح علی برامون حلیم و عدس گرفت خوردیم و آماده شدیم برای اثاث کشی برای حمل بار از جایی که باهاشون تماس گرفته بودیم ساعت 8:30 اومدند و تقریباً تا ساعت 2 بعدازظهر طول کشید . خدا را شکر بخوبی انجام شد . غروب هم با بابای علی رفتیم تا تختمون را ببنده . خلاصه اولین شب را اونجا گذروندیم . فردا صبح یعنی صبح شنبه خاله های علی اومدند کمکم و سرتون را درد نیارم تا غروب تقریباً همه چیز سر جاش رفته بود .
اثاث کشی بزرگ هنوز مونده بود . دوشنبه مابقی اثاث مامانم اینا را جمع کردیم و سه شنبه هم اونا اثاث کشی کردند که تا ساعت 6 بعد از ظهر طول کشید . 2 ، 3 روز خیلی سختی داشتیم تا این اثاث را با کمک خاله هام و مامان جونم چیدیم . الان یک هفته و سه روزه که ما ساکن خونه جدید شدیم .
هنوز باورم نمیشه که خدا این خونه را به ما داده . توش که هستم فقط گریه می کنم و از خدا به خاطر این همه لطفی که به من داره تشکر می کنم و دعا برای بی خونه ها و اونایی که جاشون خیلی تنگه .
برام دعا کنید تا خونمون با صدای یه نی نی ناز و دوست داشتنی پر بشه و برامون برکت داشته باشه