بهانه زندگی

مامان شدم

1390/11/11 7:56
نویسنده : نفیسه
724 بازدید
اشتراک گذاری

سلام . بالاخره اون روز خوب و دوست داشتنی رسید و من و علی مامان و بابا شدیم . چند روزی بود که شک کرده بودم ولی مطمئن نبودم برای همین با ناامیدی رفتم آزمایش ، بعد از ظهر ساعت 2 نیم ساعت خروجی گرفتم و با علی به آزمایشگاه رفتم . تو راه با خودم و علی می گفتم می دونم که نیست ولی برای اینکه مطمئن بشیم رفتم . وقتی جوابو گرفتم باورم نمی شد و از فرط خوشحالی رفتم تو درب شیشه ای آزمایشگاه (پیش خودم گفتم خوبه 6ماهه که فقط منتظریم ) علی هم اولش باورش نمی شد . بالاخره به مامان و احمد و بابا هم گفتم اونا باورم نمیشد که اشک خوشحالی می ریختند .

 خلاصه به خاطر حال ناخوشم فرداش به دکتر مراجعه کردم و اون هم سه هفته استعلاجی برام نوشت اما قربون سر کار رفتن! و الان بعد از سه هفته دارم برات می نویسم . آرزومه که سالم و سرحال توی دل مامان باشی باز هم میام ......

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

آرینا
11 بهمن 90 14:54
سلام گلم
مبااااااااااااااااارکه
قدم نورسیده تو دل مامانی مبارک
انشالله که دوران خوبیو پشت سر بذاریو قدمش براتون خیر و برکت داشته باشه
یه بووووووووووووووس ویژه هم واسه نی نی
گلم خوشحال میشم لینکت کنم...اجازه هست؟


ممنون از لطفت عزیزم . خواهش می کنم . باز هم بهم سر بزن ...