بهانه زندگی

فرش اتاق جیگرم

دیشب بابام یه سی دی آورده بودند و از من خواستند تا ببینم و از بین فرشهاش یه مدل فرش برای اتاق نی نی مون انتخاب کنم . هم ذوق زده شده بودم هم یه جورایی ناراحت . ذوق زده از اینکه این بلا هنوز نیومده پدرجونش به فکر فرش اتاقشه و از طرفی چرا هنوز نیومده و مامانشو خوشحال نمی کنه . با نظر همه یه مدل پسندیدم و سفارش دادم. انشاء الله وقتی اومد و اتاقشو درست کردم عکسشو واستون می گذارم . بی صبرانه منتظرتم . . . صحیح و سالم و صالح و خوش قدم باشی . انشاءالله
6 دی 1390

آزمایش علی

تو گیر و دار اثاث کشی من نوبت از دکترم گرفتم . وقتی فهمید هنوز باردار نشدم برای شوشو آزمایش نوشت و ما هم که هر دو عجله داشتیم همون هفته آزمایش را گرفتیم و جوابشو بردم پیش خانم دکتر و همون طور که حدس می زد تو آزمایش یک مورد غیر نرمال مشاهده شد که گفت با ویتامین ای حل شدنیه و قرار شده تا دو ماه دیگه اگه باردار نشدم برم پیشش . برام دعا کنید تا هر چه زودتر خدا یه نی نی سالم و باقدم و کرم بهمون بده . تو این هفته یه شب خواب دیدم نی نی دار شده بودم و برای اولین بار دادندش بهم که شیرش بدم و از بس شیرم زیاد بود دور دهنش می ریخت و بهش می گفتم بخور که داره از دستت می ره از اون شب خیلی دیگه مشتاقتر شدم و دلم می خواد تو بغلم بگیرمش . عزیز دلم زو...
6 دی 1390

چهارمین سالگرد ازدواج

امروز یعنی 6 دی چهارمین سالگرد ازدواج ماست . روزی که من و علی با هم همقسم شدیم که پا به پای هم پیر بشیم ولی از هم سیر نشیم . شوشوی گلم ، خیلی دوست دارم و بخاطر مهربونیهات ازت ممنونم . امیدوارم هر چه زودتر ثمره ی عشقمون رو از خدا بگیریم و به پاس تشکر از حضرت معصومه (س) که ما را به هم رسوند اسمشو فاطمه معصومه بگذاریم . انشاءالله
6 دی 1390

بالاخره اثاث کشی

سلام دوست جونا . بالاخره جمعه اون هفته یعنی 25 آذر اثاث کشی کردیم و رفتیم خونه مامانم اینا ... عصر پنجشنبه با خاله هام و مامان جونم رفتیم واحدمون را دوباره تمیزکاری کردیم و برای فردا آماده شد . راستی مامان جونم زحمت کشیده بود آش درست کرده بود و با احمدرضا و مامانم آوردند اونجا ، جای شما خالی خیلی چسبید . فردا صبح علی برامون حلیم و عدس گرفت خوردیم و آماده شدیم برای اثاث کشی برای حمل بار از جایی که باهاشون تماس گرفته بودیم ساعت 8:30 اومدند و تقریباً تا ساعت 2 بعدازظهر طول کشید . خدا را شکر بخوبی انجام شد . غروب هم با بابای علی رفتیم تا تختمون را ببنده . خلاصه اولین شب را اونجا گذروندیم . فردا صبح یعنی صبح شنبه خاله های علی اومدند کمکم و سرتو...
5 دی 1390

بدون عنوان

السلام علیک یا ابا عبدالله دوباره محرم رسید با همون حال و هوای همیشگی . از همه التماس دعا از اثاث کشی هنوز خبری نیست و چون نمی دونم آخرش کی میشه دیگه در مورد تاریخش حرفی نمی زنم . فقط دیروز با بابا و مامان و احمد رفتیم خونه را دیدیم طبقه ما آماده بود از خوشحالی دست بابامو بوسیدم . خونه خیلی قشنگ و شیک شده بوده به خصوص اتاق نی نی مون چون رنگ دیوار صورتی و سبز و زرد زدیم خیلی شاد شده بود . طبقه اول و همکف هم آماده نبود واسه همین باید صبر کنیم . این روزا اینقدر نی نی به دنیا اومده و سه تا از همکارام نی نی دار شدند یکی نگار و دیگری آریان و یکی هم فاطمه دختر خانم حسینی . خیلی خوشحالم . امیدوارم همشون سالم و صالح باشند و برای بابا مامانشون ق...
12 آذر 1390

اثاث کشی

سلام . این ماهم خبری نبود با اینکه خیلی منتظر بودم و دارو مصرف کرده بودم . البته از بس حالت تهوع داشتم آخرش گول خوردم و رفتم آزمایش دادم ولی فرداش که از بدن درد افتادم فهمیدم سرماخوردگی شدیدی بوده و منو به اشتباه انداخت . خیلی تو ذوقم خورد ولی در نهایت می گم هنوز اون بالایی صلاح ندونسته که من مامان بشم . آخر این هفته انشاءاله ، بی حرف پیش ، اگه دوباره پیمانکار بدقولی نکنه اثاث کشی داریم و داریم به خونه مامانم اینا نقل مکان می کنیم . هم خوشحالم و هم خسته و هم نگران . خوشحال از اینکه جامون خیلی بزرگ میشه و میرم کنار مامانم . خسته از دو تا اثاث کشی چون مامانم هنوز بستریه و تنهایی باید وسایل دو تا خونه را جمع کنم و نگران از اینکه انشاءاله مشکلی ...
30 آبان 1390

خواب بابایی

دیشب بابایی خواب دیده بود که دوقلو یکی دختر و یکی پسر پیدا کردیم . پسرمون بیشتر حرف می زده تا دخملمون . بعدش هم پسلمون اومده دخملمونو بوس کنه که یهو گازش گرفته . بابایی خیلی ذوق کرده بود اما من بیشتر و همش ازش می پرسیدم چه شکلی بودند، اسمشون چی بود . وقتی فکر یه بچه را می کنم احساس دوست داشتنشو میتونم بفهمم ولی وجود دو تا بچه را نمیتونم درک کنم و نمی دونم چه طوری دوستشون دارم . البته هر چی که باشه از خدا می خوام که کمکمون کنه . فقط همین
9 آبان 1390

شهادت جوادالائمه و سال عمو حمید

سلام جیگر مامان پنجشنبه هم شب شهادت امام نهم، حضرت جوادالائمه (ع) و هم شب سالگرد عمو حمیده . من نذر داشتم که شب شهادت روضه بگیرم ولی هنوز خونمون آماده نشده از طرفی هم دلم می خواست برای عمو حمید تو شب سالش خیرات کنم حالا جالبه که با هم شده . می خوام برای اینکه سال دیگه یه نی نی سالم و صالح و با قدم و کرم داشته باشم اون شب یه چیزی خیرات کنم حالا نمی دونم آخر چی میشه ولی امیدوارم مثل همیشه اون امام منو دست خالی رد نکنه .
30 مهر 1390